حضرت داؤد ﵇
داؤد ﵇ خود را در دربار پادشاه جات در امان نگه میدارد
در آن روز داؤد ﵇ از ترس پادشاه طالوت از آنجا به شهر فیلیستینی جات رفت، تا در دربار پادشاه اخیش پناه پیدا کند. درباریان پادشاه اخیش از بودن داؤد ﵇ ناراض شدند و به پادشاه گفتند: آیا این همان داؤد نیست، کسیکه در تمام زمین صاحب قدرت است؟ کسی را که مردم بسیار تعظیم میکنند و در رقص و آهنگ میگویند: «طالوت هزارها را از بین برده است، ولی داؤد دها هزار را از بین برده است»؟
داؤد ﵇ که این حرفها را شنید، پس بالای خود ترسید که پادشاه اخیش با من چی رویه یی خواهد کرد. پس خود را به دیوانگی زد. بالای دروازه ها ناخنها را چسپاند و آب دهنش را بالای ریش خود جاری ساخت. با دیدن این حالت پادشاه اخیش به درباریان خود گفت: شما چرا این دیوانه را آورده اید؟ آیا دیوانه های ما کم بود که شما این را هم برایم آوردید؟ آیا او را منحیث مهمان در خانۀ خود قبول کنم؟