حضرت موسی

معلوم کردن حالت زمین وعده شده و انکار بنی اسرائیل از رفتن به آنجا

ﷲ ﷻ به موسی ﵇ فرمود: من زمین کنعان را به بنی اسرائیل میدهم. پس حال از هر قبیله یک – یک بزرگ را انتخاب کن تا به کنعان بروند و احوال آنجا را بیاورند.

موسی ﵇ نیز حکم الهی را بجا کرد و از هر قبیلۀ بنی اسرائیل یک – یک بزرگ را انتخاب کرد و آنها را از بیابان فاران به خاطر این مأموریت فرستاد. آنها هم رفتند و تمام زمین کنعان را در جنوب از بیابان سین گرفته در شمال تا قریۀ رِحوب، که به قریۀ لَبو حَمات نزدیک بود، از حالت تمام مناطق خود را باخبر ساختند. بعد از چهل روز سفر دوباره برگشتند و به تمام بنی اسرائیل گفتند: در آن سرزمین عسل و شیر فراوان بود. بعضی میوه جات آنجا را با خود آورده ایم، اما باشنده گانش بسیار قوی بودند و امنیت شهرهایش بسیار محکم بود. حتی مردم غول پیکر را دیدیم.

در این وقت یکی از جملۀ دوازده تن کالیب بن یَفُنه گفت: بیایید که برویم و این زمین را تحت تصرف خود بیاوریم. ما حتماً بالای این مردم پیروز میشویم!

اما آن اشخاص دیگر گفتند: ما این کار را کرده نمیتوانیم، چون مردمش نسبت به ما بسیار قوی اند.

سپس به بنی اسرائیل خبر منفی شنواندند و گفتند: خود را از حالت سرزمین باخبر ساختیم. در آن سرزمین جنگ بود و از خاطر جنگ باشنده گان خود را میخورد. علاوه بر این، تمام اشخاص ساکن در آنجا را که دیدیم، اندامهای کلان – کلان داشتند!

با شنیدن این خبر، بنی اسرائیل تمام شب با صدای بلند گریه کردند. به موسی و هارون ﵇ گِله کردند و برای شان گفتند: کاش ما در مصر و یا در این بیابان میمردیم! ﷲ ﷻ چرا ما را به طرف آن زمین میبرد؟ آیا به خاطر اینکه با شمشیر کشته شویم و زنان و اطفال ما به غنیمت گرفته شوند؟ بهتر این خواهد بود که به مصر برگردیم!

سپس با همدیگر گفتند: بیایید که یک رهبر جدید انتخاب کنیم و به مصر برگردیم.

با دیدن این حالت، موسی و هارون ﵇ در مقابل تمام بنی اسرائیل برای ﷲ ﷻ به سجده افتیدند. یوشع بن نون و کالیب بن یَفُنه از جملۀ آن اشخاص بودند، که به کنعان برای معلوم کردن حالت آنجا فرستاده شده بودند. آنها از غم زیاد گریبانهای خود را پاره کردند و به مردم گفتند: این خبر منفی درست نیست. بالای زمینی که ما گشتیم، بسیار زمین خوب است! اگر ﷲ ﷻ از ما راضی باشد، پس ما را به این سرزمین خواهد برد و آنرا برای ما خواهد داد. در آنجا شیر و عسل فراوان پیدا میشود. از این رو خواهش میکنیم، شما از ﷲ ﷻ روی نگردانید و از باشنده گان آن سرزمین نترسید! ما بالای آنها پیروز خواهیم شد، چون آنها برای نگهداری خود هیچ کسی را ندارند، اما با ما ﷲ ﷻ است. پس به خاطر آنها همت را از دست ندهید!

اما مردم به حرفهای آنها گوش نگرفتند، بلکه مشوره بر این کردند که آنها باید سنگسار شوند. در این وقت تجلای ﷲ ﷻ در مقابل تمام بنی اسرائیل بالای خیمة ﷲ نازل شد. ﷲ تعالی به موسی ﵇ فرمود: این مردم تا چی وقت از من منکر خواهند شد؟ من در بین آنها بسیار معجزات را نشان داده ام، ولی با وجود این باز هم بالایم توکل و باور نمیکنند. این تا چی وقت؟ پس من بالای آنها یک آفت نازل خواهم کرد، که از بابت آن تمام شان هلاک خواهند شد. سپس نسبت به آنان از تو قوم بزرگتر و قوی تر خواهم ساخت.

ولی موسی ﵇ عرض کرد: یا رب! تو با قدرت خود بنی اسرائیل را از مصر بیرون کردی. اگر مصریان از این باخبر شوند، که بنی اسرائیل را هلاک کرده ای، پس به کنعانیان احوال خواهند فرستاد. کنعانیان شنیده اند که تو با ما بنی اسرائیل همراه هستی و ما تجلای ترا به چشمان خود دیده ایم و حضورت به شکل یک ابر بر سر ما سایه میکند. به حکم تو بخاطر رهنمایی ما از طرف روز یک ابر به شکل پایه و از طرف شب آتش به شکل پایه پیش روی قافله در حرکت میباشد. حال اگر بنی اسرائیل را به یکباره گی بکُشی، پس تمام اقوامی که خبر شهرت ترا شنیده اند، با طعنه خواهند گفت، که ﷲ ﷻ همراه این قوم قسم دادن این زمین را کرده بود، اما از این عاجز و ناتوان بود، که آنها را به این زمین داخل کند. از این خاطر آنها را در بیابان کشت.

یا رب! تو مطابق قول خود قدرتت را نمایان بساز. در بارۀ خود فرموده بودی، که من در قهر صبر کننده هستم. در قول خود خوب و وفادار هستم! گناهان و سرکشی ها را میبخشم، اما گناه را بی جزا نمیگذارم. جزای گناه کسی را به پسران و نواسه هایش، حتی تا پشت سوم و یا چهارم میدهم. یا رب! تو گناهان این مردم را بعد از بیرون شدن شان از مصر تا حال بخشیده ای. پس این بار نیز به اساس خوبی بزرگ خود گناهان ایشان را ببخش.

ﷲ ﷻ فرمود: ای موسی! دعای ترا قبول کردم. گناهان مردم را بخشیدم، اما قسمیکه این از شک و تردید خارج شده است که من ذات همیشه زنده هستم و در تمام دنیا جلال من موجود است، پس این وعده هم از شک و تردید خارج است، که از این مردم منکر یکی هم به زمین وعده شده داخل نخواهد شد! آنها هم در مصر و هم در بیابان تجلا و نشانه های مرا به چشمان خود دیده اند، اما باز هم مرا ده بار در امتحان آوردند و به حکم من گوش نگرفتند. ولی بندۀ مخلص من کالیب جدا از این منکرین است، زیرا وی از ته دل و با صداقت پیروی مرا کرده است. از این رو کالیب را حتمی به آن زمین میبرم، که خودش در آن گشت و گذار کرده است. آنرا به اولاد کالیب خواهم داد، که در تصرف خود بیاورند. حال مسیر خود را تبدیل کنید و به آن زمین نروید، که در دره هایش عمالیقیان و کنعانیان زنده گی میکنند، بلکه دوباره بطرف بیابان حرکت کنید و آن راه را پیش بگیرید که به بحیرۀ سرخ میرود.

سپس ﷲ ﷻ به موسی و هارون ﵇ فرمود: تا چی وقت این قوم شریر از من شکایات خواهند کرد؟ تمام شکایات آنها را شنیده ام. این فرمان مرا برای شان برسانید: ای مردم! مرا بالای ذات خودم قسم باشد، که آنگونه کاری را همراه شما خواهم کرد، طوریکه به دهان خود خواستید. شما در این بیابان خواهید مُرد! بلی، به سبب این شکایات تمام آن اشخاصی که در نفوس شماری عمر شان از بیست سال بیشتر بود، آنها به زمین وعده شده داخل نخواهند شد، بلکه در بیابان خواهند مُرد، اما کالیب بن یَفُنه و یوشع بن نون جدا از این حکم هستند. تشویش شما این بود که طوری نشود، اطفال ما به عنوان غنیمت گرفته شوند، ولی برعکس، من اولاد تان را صحیح و سلامت به آن سرزمین خواهم برد و آن زمینی را که رد کرده اید، اولاد تان از نعماتش بهره مند خواهند شد. اما همۀ شما در این بیابان خواهید مُرد همینطور جزای خیانت شما را اولاد تان خواهند برد. آنها چهل سال همراه تان در این بیابان زنده گی سرگردان و آواره سپری خواهند کرد، تا از شما منکرین آخرین شخص نیز بمیرد. سفر معلوم کردن حالت کنعان چهل روز را در بر گرفت. پس در برابر این هر روز، شما یک – یک سال را در این بیابان جزای گناهان خود را خواهید دید. سپس خواهید فهمید که اگر کسی نافرمانی مرا بکند، انجامش چی خواهد بود! من حتمی با این قوم شریر که در بیابان به خلاف من ایستاده اند، چنین رفتار خواهم کرد، که تمام شان در این بیابان خواهند مُرد. این فرمان من است!

سپس ﷲ ﷻ بالای کسانیکه بخاطر معلوم کردن حالت سرزمین کنعان رفته بودند و بعد توسط آوردن خبر منفی شان سرکشی مردم را تحریک کرده بودند، یک آفت را نازل کرد و تمام شان را کشت، اما تنها یوشع بن نون و کالیب بن یَفُنه از این آفت زنده و محفوظ مانده بودند.

 << قبلی  | بعدی >>

  فهرست