حضرت موسی

موسی  سنگ را با عصا میزند

بنی اسرائیل تا سالهای زیاد سرگردان گشتند، تا بالاخره در ماه اول سال چهلم به بیابان سین رسیدند و در جایی بنام قادِش پاییدند. آنجا خواهر موسی و هارون ﵇ مریم وفات کرد و جسدش به خاک سپرده شد.

در آنجا آب نوشیدنی پیدا نمیشد. پس بنی اسرائیل نزد موسی و هارون ﵇ جمع شدند و برای شان شکایت کردند که ای موسی! کاش چهل سال پیش ﷲ ﷻ ما را یکجا با قومیان خود میکشت! شما چرا همۀ ما را به این بیابان آورده اید؟ آیا بخاطر این که ما و مواشی ما بمیرند؟ چرا از مصر ما را به این جای بدبخت آورده اید؟ اینجا نه غله جات، نه انجیر، نه انگور، نه انار است. حتی آب نوشیدنی هم نیست!

موسی و هارون ﵇ از نزد مردم به دروازۀ خیمة ﷲ رفتند و به سجده افتیدند. ناگهان تجلای ﷲ ﷻ برای شان نمایان شد و ﷲ ﷻ به موسی ﵇ فرمود: ای موسی! تو و هارون عصا را بگیرید و تمام بنی اسرائیل را جمع کنید. سپس در پیش روی شان بالای آن سنگ بزرگ حکم کن، که از آن آب بیرون شود. به این ترتیب، تو برای تمام مردم و مواشی آنها آب نوشیدنی آماده خواهی کرد.

موسی ﵇ هم مطابق فرمان الهی از پیش روی صندوق عهد عصا را گرفت و با هارون ﵇ تمام بنی اسرائیل را نزد سنگ جمع کرد و فرمود: ای سرکشان! حرف مرا بشنوید! آیا ما باید از این سنگ برای تان آب بکَشیم؟

سپس عصا را بلند کرد و دو بار سنگ را با آن زد. از سنگ زیاد آب برآمد. تمام مردم و مواشی از آن نوشیدند.

اینکه موسی ﵇ بجای امر بالای سنگ آنرا توسط عصا زد، پس ﷲ ﷻ برای موسی و هارون ﵇ فرمود: شما بالای حکم من اعتماد نکردید و پاکی مرا نزد بنی اسرائیل ثابت نکردید. پس شما را از این افتخار محروم میکنم، که بنی اسرائیل را به زمین وعده شده ببرید.

این جای بنام «مریبا» مشهور شد، که معنایش «شکایت» است، چون در آنجا بنی اسرائیل از ﷲ ﷻ شکایت کردند، ولی باز هم ﷲ ﷻ در بین آنان پاکی خود را ثابت کرد.

 << قبلی  | بعدی >>

  فهرست