حضرت موسی

بنی اسرائیل ناشکری میکنند و خداوند  برای شان جزا میدهد

سپس بسیار زود چنین شد، که بنی اسرائیل از حالت بد خود به ﷲ ﷻ شکایات شروع کردند. با شنیدن این شکایات ﷲ ﷻ بالای آنها قهر شد. آتش را بالای شان نازل کرد و مناطقی که در اطراف خیمه ها بود، تمامش سوخت. وقتیکه قوم این حالت را دید، برای نجات به موسی ﵇ زاری و ناله شروع کردند. موسی ﵇ در حق آنان به ﷲ ﷻ دعای رحم کرد و آتش خاموش شد.

یا رب، تو نسل به نسل یار و نگهدارندۀ ما هستی!
قبل از پیدایش دنیا، که هنوز کوه ها خلق نشده بود،
از ازل تا ابد تنها تو بودی خداوندا، و تو خواهی بود خداوندا.
تو انسان را دوباره خاک میگردانی و میفرمایی:
«ای بنی آدم، دوباره خاک شوید!»
در نظر تو هزار سال همچو یک روز میگذرد،
یا همچو یک قسمتی از شب.
تو انسان را طوری از بین میبری، مثلیکه خواب میگذرد.
انسان مانند علف است که صبح بروید، تر و تازه میباشد.
هنگام شام پژمرده و خشک میشود،
زیرا ما با خشم تو از بین میرویم.
قهر تو ما را میترساند.
گناهان ما از تو پنهان شده نمیتواند.
حتی گناهان خفیۀ ما نیز برایت آشکار است.
قهر تو چرخ زنده گی ما را متوقف میکند.
تمام زنده گی ما همچو یک آه میگذرد.
تا هفتاد سال زنده گی کرده میتوانیم.
اگر قوی باشیم، تا هشتاد سال زنده گی خواهیم کرد،
اما بهترین سال ما هم پُر از سختیها و تکالیف میباشد.
زود میگذرد و ما طوری از بین میرویم، مثلیکه یک پرنده بپرد.
کی از قدرت قهرت آگاه است؟
به غضب تو کی میفهمد،
تا ازت چنان ترسی داشته باشد، که با شان تو میزیبد؟
برای ما درک این را یاد بده که روزهای زنده گی ما به شمار است،
تا قلبهای پُر از دانایی بدست بیاوریم.
یا ﷲ، بالای ما دوباره نظر لطف کن!
تا چی وقت بالای ما قهر میباشی؟
بالای بنده گان خود رحم کن!
هر صبح قلبهای ما را با خوبیهای خود شیرین بساز،
تا زمزمه های شادی کنیم و تا اخیر زنده گی خوشی به نصیب ما باشد.
چقدر وقت که ما را در مصیبت انداخته بودی و مشکلات را سپری کرده ایم،
به همان اندازه برای ما راحتی بده!
برای بنده گان خود کارهای بزرگ نشان بده!
برای اولاد ما شان و شوکت خود را نشان بده!
رحم تو همیش بالای ما باشد.
در هر کار ما برکت بینداز!
هر کار ما را کامیاب کن!

بعد از این چنین شد، به مردم بیگانه یی که با قافله در حرکت بودند هوس غذای خوب پیدا شد. سپس بنی اسرائیل نیز به صدای گریان گفتند: کی برای ما گوشت خواهد داد که بخوریم؟ گوشت ماهی چقدر مزه دار بود، که در مصر مفت میخوردیم! و همچنان آن خربوزه، تربوز، گندنه، پیاز و سیر! اینجا یگانه خوراک منّ است. دل ما از آن سیر شده است.

موسی ﵇ این گریه و ناله های بنی اسرائیل را شنید، که در پیش خیمه های خود میکردند. ﷲ ﷻ بالای مردم بسیار زیاد قهر شد. موسی ﵇ هم ناراض شد و به ﷲ ﷻ عرض کرد: یا رب! تو نوکر خود را به چگونه مصیبت مبتلا کرده ای؟ آیا بالای من نظر لطف و عنایتت نیست، که تمام این مردم را به گردنم انداختی؟ آیا این همه مردم اولاد من هستند؟ آیا آنها را من به دنیا آورده ام، که برایم میگویی: مانند که یک دایه طفل شیرخوار را در آغوش میگیرد، همانگونه آنها را گرفته به آن سرزمین ببر که من قسم دادن آنرا به نیاکان آنها کرده بودم؟ حال همۀ ایشان برایم فریاد و ناله میزنند و میگویند که برای ما گوشت بده. من برای همۀ آنها گوشت از کجا کنم؟ به تنهایی بار تمام این مردم را بالای خود برده نمیتوانم. این از توانم سنگینتر است. اگر تو با من چنین سلوک میکنی، پس بهتر این خواهد بود که همین حال مرا بکُشی. اگر بالای من نظر لطف و عنایت داری، پس مرا بکُش که از این تکلیف رهایی یابم!

ﷲ ﷻ برایش فرمود: از بزرگان و رهبران بنی اسرائیل هفتاد تن انتخاب کن و آنها را در حضور من به خیمة ﷲ بیاور. من در آنجا به آنها تجلای خود را نشان خواهم داد و با تو همکلام خواهم شد. بالای آنها نیز آن روح و قدرت را نازل خواهم کرد، که بالای تو نازل کرده ام، تا در رهبری کردن مردم به مسئولیت تو شانه بدهند و در این کار تنها نمانی. به مردم بگو که خود را پاک کنند و برای فردا تیاری بگیرند، چون فردا برای خوراک آنها گوشت نازل خواهم کرد. گریه و ناله های آنها به من رسیده است که میگفتند: کی برای ما اینجا گوشت خواهد داد؟ حالت ما در مصر خوب بود! حالا من برای شما گوشت میدهم و شما آنرا خواهید خورد، ولی نه تنها یک روز یا دو یا پنج یا ده و یا هم بیست روز، بلکه مکمل یک ماه گوشت خواهید خورد. آنقدر گوشت خواهید خورد که دل تان از آن بد خواهد شد و از آن بیزار خواهید شد. این از خاطریست که شما از ﷲ ﷻ منکر شده اید، آن خدای که حضورش در بین تان است. این شکایت را برایش کرده اید، که کاش ما مصر را ترک نمیکردیم!

موسی ﵇ عرض کرد: یا رب! در این قافله بغیر از زنان و اطفال شش لک مرد است و شما میفرمایید: من به تمام قوم برای یک ماه گوشت آماده خواهم کرد. اگر ما تمام رمه ها و مواشی خود را نیز حلال کنیم، پس برای این مردم کفایت نخواهد کرد! برای آنها تمام ماهیان بحر هم کافی نخواهد بود!

ﷲ ﷻ به موسی ﵇ فرمود: آیا دست قدرت من ضعیف شده است؟ بسیار زود خواهی دید، که این حرفم تحقق مییابد یا خیر!

سپس موسی ﵇ از خیمة ﷲ بیرون شد و پیام الهی را به مردم رساند. از بزرگان قوم هفتاد تن را انتخاب کرد و آنها را در اطراف خیمة ﷲ ایستاد کرد. در این وقت حضور ﷲ ﷻ در بین ابری تجلا کرده بالای خیمة ﷲ نازل شد. سپس با موسی ﵇ همکلام شد و بالای آن هفتاد بزرگ آن روح و قدرت را نازل کرد، که بالای موسی ﵇ نازل کرده بود. با نزول روح و قدرت الهی زبانهای شان به پیامهای الهام شده گویا شد، اما بعد از آن این واقعه دوباره تکرار نشد.

از آن بزرگان انتخاب شده دو شخص به نامهای اِلداد و میداد نزد خیمه ها مانده بودند. روح و قدرت الهی بالای آنها هم نازل شد و زبانهای شان با پیامهای الهام شده گویا شد. با دیدن این حالت، یک جوان دویده نزد موسی ﵇ رفت و گفت: اِلداد و میداد نزد خیمه ها پیامهای الهام شده میگویند!

با شنیدن این خبر، یوشع بن نون که از جوانی معاون موسی ﵇ بود، گفت: ای بزرگ من، آنها را از این کار منع کن!

موسی ﵇ فرمود: آیا تو بخاطر من بخیلی میکنی؟ کاش ﷲ ﷻ تمام بنی اسرائیل را چنین به روح و قدرت خود مشرف کند.

بعد از آن موسی ﵇ تمام بزرگان بنی اسرائیل را با خود دوباره نزد خیمه ها آورد.

به امر ﷲ ﷻ از طرف بحیره یک باد شروع به وزیدن کرد و با خود بودنه ها آورد و در اطراف خیمه ها به زمین افتادند. بودنه ها از سطح زمین تا فاصلۀ چهار بلست افتاده بودند و زمین اطراف خیمه ها به اندازۀ یک روز پیاده روی توسط بودنه ها فرش شده بود. تمام مردم در همین روز و شب و به روز دیگر بودنه ها را جمع میکردند. گوشت بودنه ها را بیرون گذاشتند که خشک شود. کسیکه کم جمع کرده بود، با وی نیز ده سبد بزرگ بودنه بود. در حالیکه آنها این گوشت را میخوردند، ﷲ ﷻ بالای شان بسیار قهر شد و آنها را به بلای سختی مبتلا کرد. به همین خاطر این منطقه بنام «قبرستان حریصان» یاد میشد، چون در اینجا آن مردم دفن شدند، که گوشت خواسته بودند.

 << قبلی  | بعدی >>

  فهرست