حضرت داؤد ﵇
داؤد ﵇ به مرگ طالوت گریه میکند
طوریکه قبلاً یاد آوری شد، داؤد ﵇ بعد از شکست دادن عمالیقیان به قریۀ صِقلغ آمد. به روز سوم یک مرد از اردوگاه طالوت رسید، که گریبانش پاره و بر سرش خاک پاشیده بود. با تعظیم به پاهای داؤد ﵇ افتاد. داؤد ﵇ از وی پرسید: تو از کجا آمده ای؟
مرد گفت: جناب، من از اردوگاه بنی اسرائیل فرار کرده ام.
داؤد ﵇ فرمود: برایم بگو، جنگ چطور شد؟
مرد گفت: بنی اسرائیل از میدان جنگ فرار کرده اند و تعداد زیادی عساکر شان کشته شده اند. در جملۀ مرده ها پادشاه طالوت و پسر وی یوناتان هم شامل اند.
با شنیدن این پیام داؤد ﵇ و تمام حاضرین دیگر از غم زیاد گریبانهای خود را پاره کردند. بخاطر پادشاه طالوت، یوناتان و تمام برادران بنی اسرائیل کُشته شده، ماتم شروع کردند. زار زار گریستند و تا شام در ماتم از خوردن پرهیز کردند.
داؤد ﵇ به یاد پادشاه طالوت و یوناتان این شعر پُر از غم و اندوه را گفت:
ای اسرائیل! فخر تو در بلندی ها کُشته شده افتاده است!
افسوس! قهرمانان قوی از پا انداخته شده اند.
این خبر را در جات اعلان نکنید!
در اشقلون آوازه نکنید!
گر نه، دختران فیلیستینیان خوش خواهند شد،
دختران بت پرستان غرور خواهند کرد.
ای کوه های جِلبوع! بالای شما نه شبنم، نه باران ببارد!
نه بالای شما کدام غله بروید، که لایق نذرانه باشد!
زیرا در قله های تو سپر قهرمانان بر زمین خورده،
سپر انتخاب شدۀ خدا یعنی طالوت دیگر از کار افتیده
از خون دشمنان و از گوشت جنگجویان قدرتمند،
تیرهای یوناتان و شمشیر طالوت خطا نمیشد
طالوت و یوناتان در زنده گی مقبول و عزیز بودند
در مرگ نیز از همدیگر جدا نشدند
آنها از باز سریع تر بودند،
از شیر قویتر بودند
ای دختران بنی اسرائیل! بر طالوت گریه کنید!
وی شما را با لباس سرخ شاندار میپوشاند
و جامه های تان را با زیورات طلایی آراسته میساخت.
افسوس! قهرمانان از پا انداخته شده اند!
یوناتان در بلندی ها کُشته شده افتاده است!
ای یوناتان برادر! پشتت زهره کفک هستم!
تو چقدر برایم عزیز بودی!
محبت تو با من بیحد بود!
از محبت زن هم بیشتر بود!
افسوس! قهرمانان از پا انداخته شده اند!
سلاحهای شان غارت شده، مرده افتاده اند!