حضرت داؤد 

طالوت دختر خود را به داؤد  نکاح میکند

چنین شد که دختر طالوت میکال بالای داؤد ﵇ عاشق شد. وقتیکه این خبر به پادشاه طالوت رسید، وی خوش شد و با خود گفت: بسیار خوب! من دخترم را به داؤد نکاح خواهم کرد، اما به عنوان دام استعمالش خواهم کرد، تا داؤد بدست فیلیستینیان کُشته شود!

پس به داؤد ﵇ گفت: من دخترم را برایت داده ام. خواهش میکنم، داماد من شو!

طالوت به نوکران خود نیز امر کرد که نزد داؤد بروند و برایش قناعت بدهند که دختر مرا قبول کند. برایش بگویید که پادشاه و همۀ ما دوستت داریم. با دخترش عروسی کن!

نوکران نیز چنین کردند و این حرفها را در گوش داؤد ﵇ انداختند. او ﵇ در جواب گفت: آیا به شما داماد شدن پادشاه کار کوچک معلوم میشود؟ من آدم غریب و بی اهمیت هستم.

نوکران جواب داؤد ﵇ را به طالوت رساندند. طالوت به آنها گفت: به داؤد این پیام را برسانید: پادشاه از تو هیچ چیز نمیخواهد بدون پوست سر آلۀ تناسلی صد فیلیستینی، تا از دشمنان خود انتقام بگیرد.

ولی در این، مقصد اصلی طالوت انتقام نبود، بلکه میخواست داؤد ﵇ بدست فیلیستینیان کُشته شود.

نوکران که این پیام را به داؤد ﵇ بیان کردند، او ﵇ قبول کرد. در آن مدتی که برای تکمیل شدن شرط تعیین شده بود، داؤد ﵇ با افراد خود رفت، تنها صد نه، بلکه دو صد فیلیستینی را از بین برد. به این صورت شرط پادشاه طالوت را بجا کرد و طالوت دختر خود میکال را برایش نکاح کرد. با دیدن این حالت، طالوت فهمید که ﷲ ﷻ با داؤد یار و مددگار است و دخترم هم او را دوست دارد. پس از وی ﵇ بیشتر ترسید و تا اخیر زنده گی در قلبش به داؤد ﵇ آتش دشمنی روشن بود.

هر بار که فیلیستینیان بالای بنی اسرائیل حمله میکردند، نسبت به قوماندانان دیگر طالوت، داؤد ﵇ بیشتر کامیاب میشد. از این خاطر نامش در هر جا بسیار درخشید.

 << قبلی  | بعدی >>

  فهرست