حضرت شموئيل 

شموئیل  داود  را برای پادشاهی تعیین میکند

مدتی بعد ﷲ تعالی به شموئیل ﵇ فرمود: تا چی وقت بالای طالوت گریه میکنی؟ من وی را از این رد کرده ام، که بالای بنی اسرائیل پادشاهی کند. حال از تیل زیتون شاخ را پُر کن و به بیت لحم حرکت کن. در آنجا به خانۀ شخصی بنام یِسی برو. از پسران وی یکی را انتخاب کرده ام که پادشاه شود.

شموئیل ﵇ پرسید: این کار را چگونه خواهم کرد؟ اگر طالوت بالایم باخبر شود، مرا میکُشد.

ﷲ تعالی فرمود: یک گوساله را با خود ببر و بگو، من آمده ام که برای ﷲ تعالی قربانی کنم. سپس یِسی را به مراسم قربانی دعوت کن و در آن وقت من برایت نشان خواهم داد که از پسران وی کدام یکی را برای پادشاهی انتخاب کرده ام. سپس بر سر وی تیل بریزان.

شموئیل ﵇ نیز همانگونه کرد، طوریکه ﷲ ﷻ برایش فرموده بود. زمانیکه به بیت لحم رسید، بزرگان با دل لرزان برایش بیرون شدند و ازش پرسیدند: چی واقع شده است که آمده ای؟ خیرت باشد؟

شموئیل ﵇ فرمود: بلی، خیرت است. من آمده ام که به ﷲ ﷻ قربانی کنم. پس خود را پاک کنید و همراه من به مراسم قربانی بیایید.

سپس بالای یِسی و پسرانش مراسم پاکی را اجرا کرد و آنها را نیز به مراسم قربانی دعوت کرد. آنها که آمدند، چشمان شموئیل ﵇ به پسر بزرگش اِلیاب خورد و در ذهنش چنان فکر آمد که این پسر حتماً از جانب ﷲ ﷻ پادشاه انتخاب شده باشد.

ولی ﷲ ﷻ به شموئیل ﵇ فرمود: به صورت و یا قد او نبین، چون من او را برای پادشاهی رد کرده ام. دید من با دید انسان بسیار فرق دارد. انسان به ظاهر کسی میبیند، ولی من باطنش را میبینم.

سپس یِسی به پسر دوم خود ابیناداب گفت که پیش روی شموئیل ﵇ برود، ولی شموئیل ﵇ گفت: این هم انتخاب شدۀ ﷲ ﷻ نیست.

سپس یِسی پسر سوم خود شمعا را پیش کرد، ولی شموئیل ﵇ در بارۀ وی نیز گفت: این هم انتخاب شدۀ ﷲ ﷻ نیست.

به همین ترتیب هفت پسر یِسی یک یک در مقابل شموئیل ﵇ گذشتند، ولی شموئیل ﵇ به یِسی فرمود: در بین این هفت پسرت انتخاب شدۀ ﷲ ﷻ نیست. آیا تو فقط همین هفت پسر داری؟

یِسی گفت: یکی هنوز مانده است. او از همه کوچکتر است و حال رمه میچراند.

شموئیل ﵇ برایش فرمود: همین اکنون کسی را دنبالش بفرست تا او را بیاورد. تا که نیامده باشد، به غذا نمینشینیم!

یِسی هم یک شخص را دنبال پسر کوچک خود داؤد ﵇ فرستاد. زمانیکه داؤد ﵇ به خانه آورده شد، شموئیل ﵇ دید که سرخ و سفید است. پسر جذاب است و چشمان زیبا دارد. در این وقت ﷲ تعالی به شموئیل ﵇ فرمود که این همان شخص است که من برای پادشاهی انتخابش کرده ام. به این خاطر بر سرش تیل بریزان.

پس در حالیکه داؤد ﵇ در بین برادرانش ایستاد بود، شموئیل ﵇ آن شاخ را گرفت که تیل زیتون در بین آن بود و بر سر داؤد ﵇ تیل ریختاند. در آن روز قدرت روح ﷲ ﷻ بالای داؤد ﵇ نازل شد و بعد از آن روز با وی همراه شد. سپس شموئیل ﵇ به راما برگشت. چند مدت بعد از این واقعه شموئیل ﵇ از دنیا رحلت نمود. تمام بنی اسرائیل بخاطر ماتم وی ﵇ با هم جمع شدند و جسدش را در شهرش راما به خاک سپردند.

 << قبلی  | بعدی >>

  فهرست