حضرت موسی ﵇
برگشت موسی ﵇ به مصر
در این وقت ﷲ ﷻ به موسی ﵇ فرمود: از رفتن به مصر بی غم باش، چون تمام مردمی که در تلاش مرگت بودند، حال مرده اند.
موسی ﵇ با خانوادۀ خود به طرف مصر حرکت کرد. در دستش همان عصا بود که ﷲ ﷻ در آن قدرت معجزات را انداخته بود. سپس ﷲ ﷻ به موسی ﵇ فرمود: زمانیکه به مصر رسیدی، به فرعون تمام آن معجزات را نشان بده که من برایت داده ام، اما قلب وی را سخت خواهم ساخت و او به بنی اسرائیل اجازۀ رفتن را نخواهد داد. تو برایش بگو: ای پادشاه! ﷲ ﷻ فرموده است که بنی اسرائیل برایم چنان نازدانه هستند، مانند اولین پسر برای پدر! من بالایت امر میکنم که قوم دارندۀ درجۀ اولین پسر مرا بگذار که برود تا عبادت مرا ادا کند. اگر تو از این انکار کردی، پس من پسر نخست ترا خواهم کشت. بعد از آن ﷲ ﷻ به هارون ﵇ الهام کرد و فرمود: به بیابان برو تا برادرت موسی را ببینی.
هارون نیز برآمد و در کوه دیدار الهی با موسی ﵇ روبرو شد و او را بوسید. بعد از آن موسی ﵇ تمام آن فرمانها و نشانه ها را به هارون ﵇ بیان کرد، که ﷲ ﷻ در کوه برایش داده بود. سپس هر دوی آنها به مصر رفتند و بزرگان بنی اسرائیل را جمع کردند. هارون ﵇ آن پیام را که ﷲ ﷻ برای موسی ﵇ فرموده بود، به بزرگان شنواند و موسی ﵇ آن معجزات را برای شان نشان داد، که ﷲ ﷻ برایش داده بود. با دیدن این کارها مردم باور کردند که موسی ﵇ و هارون ﵇ را ﷲ ﷻ فرستاده است. با شنیدن این پیام که ﷲ ﷻ حالت تلخ بنی اسرائیل را دیده است و بالای آنها نظر کمک کرده است، به سجده افتادند.