حضرت یوسف ﵇
برادران یوسف ﵇ برادر کوچک خود بنیامین را به مصر میبرند
وقت میگذشت، ولی شدت قحطی و گرسنگی کاهش نیافته بود. وقتیکه غلۀ آورده شده از مصر تمام شد، یعقوب ﵇ به پسرانش فرمود: شما دوباره به مصر بروید و غلۀ دیگر بیاورید.
یهودا گفت: پدر جان! اختیار دار مصر با جدیت برای ما گفته بود: دفعۀ بعدی که می آمدید، برادر کوچک تان را حتماً همراه تان بیاورید! اگر نه، شما را دوباره در حضورم نخواهم گذاشت. اگر بنیامین را با ما بفرستید، ما به مصر خواهیم رفت و غله خواهیم خرید، اما اگر وی را با ما نفرستید، پس ما نمیرویم، به خاطریکه حرف اختیار دار مصر واضح بود که بدون برادر کوچک تان نیایید.
یعقوب ﵇ فرمود: شما چرا به اختیار دار مصر گفتید که ما یک برادر دیگر هم داریم؟ چرا مرا دچار مشکل و تشویش کردید؟
پسرانش گفتند: اختیار دار مصر از ما در بارۀ خانوادۀ ما سؤالهای خاص میکرد، که آیا پدر تان زنده است؟ برادر دیگر دارید یا خیر؟ ما به سؤالهایش جواب میدادیم. چی میفهمیدیم که او برای ما خواهد گفت، برادر کوچک تان را بیاورید.
سپس یهودا گفت: پدر جان! حال بنیامین را با ما بفرستید. اگر نه، شما، ما و اولاد ما از گرسنگی خواهیم مُرد. من ضمانت میکنم، که بنیامین را دوباره صحیح و سلامت برای تان برمیگردانم. اگر وی را دوباره به خیر نیاوردم، پس تمام عمر مجرم تان خواهم بود. اگر شما قبلاً بنیامین را با ما میفرستادید، تا حال دو بار به مصر رفته و برمیگشتیم.
یعقوب ﵇ فرمود: اگر چارۀ دیگر نباشد، درست است. همراه تان برود، اما به شکل تحفه اشیای خوب وطن ما مانند ملهم، عسل، عطر، خوشبویی، پسته و بادام را به اختیار دار مصر ببرید. این بار دو برابر پول با خود ببرید، زیرا پولی که دوباره برای تان داده شده است، به اختیار دار مصر بدهید. شاید آنها اشتباه کرده باشند. حال برادر تان بنیامین را با خود گرفته بروید. خداوند متعال قلب اختیار دار مصر را بالای تان نرم و مهربان گرداند، که شمعون و بنیامین را دوباره همراه تان نزدم بفرستد، اما اگر این رضای ﷲ ﷻ نبود، پس در جدایی پسرانم خواهم سوخت.
بعد از آن، آنها تحایف و دو برابر پول را با خود گرفتند و با برادر کوچک خود بنیامین به مصر در حرکت شدند. آنجا رسیده مستقیماً نزد یوسف ﵇ رفتند. زمانیکه یوسف ﵇ بنیامین را با آنها دید، به ناظر خود فرمود: این اشخاص را به خانۀ من ببر و یکی از مواشی را نیز برای شان حلال کن. آنها چاشت مهمان من هستند.
ناظر هم طبق امر یوسف ﵇ آنها را به خانه برد، اما وقتی آنها فهمیدند، که به خانۀ اختیار دار مصر میروند، بسیار ترسیدند و با هم گفتند: ما را از خاطر همان پولها خواهد گرفت، که در جوالهای ما دوباره گذاشته شده بود. ما را غلام خواهد ساخت و مرکبهای ما را نیز قبضه خواهد کرد.