حضرت یوسف ﵇
یوسف ﵇ اختیار دار مصر تعیین میشود
پیشنهاد یوسف ﵇ مورد پسند پادشاه و تمام درباریان قرار گرفت. پادشاه به درباریان گفت: بهتر از این شخص کی خواهد بود که این کار را بکند؟ در وجود او حکمت خداوند ﷻ است.
سپس پادشاه رو به یوسف ﵇ کرده گفت: از اینکه خداوند تعبیر خوابهایم را برایت آموخته است، پس معلوم دار است که نسبت به تو شخص داناتر و هوشیارتر نیست. از این رو من ادارۀ حکومت خود را به تو میسپارم. تمام رعیت من تابع امرت خواهد بود. رتبه ات از همه بالاتر خواهد بود، به استثنای من که منحیث پادشاه بر تخت نشسته ام.
پادشاه افزود: من حال ترا رسماً منحیث اختیار دار مصر تعیین میکنم.
بنابر این انگُشتر مُهر خود را درآورده به انگشت یوسف ﵇ کرد. لباسهای قشنگ از تکۀ قیمتی به وی پوشاند و گردن بند طلایی به گردنش کرد. اسپ گادی درجه دوم شاهی را در خدمتش قرار داد و هر جای که یوسف ﵇ میرفت، به مردم اعلان میشد: این بعد از پادشاه شخص دوم است. به خاطر احترام برایش زانو بزنید!
به این ترتیب پادشاه یوسف ﵇ را شخص دوم مصر مقرر نمود و برایش گفت: اگرچه من پادشاه هستم، ولی در تمام مصر بدون امر و اجازۀ تو هیچکس دست و یا پای شور نخواهد داد.
پادشاه بالای یوسف ﵇ اسم مصری «صفنات فعنیح» را نهاد و دختر مصری به نام «اسنات» را به وی نکاح کرد. پدر وی «فوتی فارَع» بزرگ معبد شهر اون بود. عمر مبارک یوسف ﵇ سی سال بود، که در دربار پادشاه وظیفه آغاز کرد. از دربار بیرون شد و در تمام سرزمین مصر گشت.
تا هفت سال حاصلات زمین فراوان بود. در جریان این هفت سال یوسف ﵇ از کشتزارهای چهار اطراف شهرها جمع آوری حاصلات را اداره کرد و آنقدر غله را در شهرها ذخیره نمود، که مانند ریگ ساحل فراتر از حساب بود و مردم به اندازه کردن آن خسته شدند. قبل از رسیدن سالهای قحطی یوسف ﵇ از خانم خود اسنات صاحب دو پسر شد. اسم پسر بزرگش را «مناشِه*» گذاشت و فرمود: ﷲ ﷻ با عطا کردن این طفل تمام تجارب تلخ خانوادۀ پدرم و تکالیف تیر شده در زنده گی ام را از من فراموش کرده است.
پسر کوچک خود را «افرایم**» نامید و فرمود: در این زمین که من با این همه تکالیف روبرو بودم، ﷲ ﷻ بالایم مهربان شد و میوۀ قلب را نصیبم کرد.
وقتیکه هفت سال فراوانی در مصر به پایان رسید، همانطور که یوسف ﵇ فرموده بود، هفت سال قحطی آغاز شد. این قحطی تنها در مصر نبود، بلکه ممالک همجوار نیز به آن دچار شده بودند، ولی در مصر مواد خوراکی فراوان بود. زمانیکه بالای مردم مصر گرسنگی زور شد، از پادشاه طلب خوراک کردند. پادشاه برای شان گفت: نزد یوسف بروید! هر چیز که او برای تان گفت، همانطور کنید!
زمانیکه قحطی به تمام زمین آسیب رسانده بود، یوسف ﵇ گدامها را باز کرده فروش غله جات را بالای مردم آغاز کرد. از بسیار ممالک مردم می آمدند، تا از یوسف ﵇ غله خریداری کنند، چون در تمام جاها قحطی سخت گسترش یافته بود.
* مناشِه در زبان عبری مناشِه به لغتی به معنای فراموش ارتباط دارد.
** افرایم در زبان عبری افرایم به لغتی به معنای میوه دار ارتباط دارد.