حضرت ابراهیم ﵇
امتحان ابراهیم ﵇ از جانب ﷲ ﷻ
چند مدت بعد از این واقعات، ﷲ ﷻ از ابراهیم ﵇ امتحان گرفت و داستانش چنین است: خداوند ﷻ برایش فرمود: ای ابراهیم!
ابراهیم ﵇ گفت: من حاضر هستم.
ﷲ ﷻ فرمود: تو پسر نازدانه و یگانه وارث خود را با خود حرکت بده و به سرزمین موریا برو. در آنجا من یک کوه را برایت نشان میدهم و بالای آن پسرت را قربانی کن.
روز بعد ابراهیم ﵇ صبح وقت برخاست. مرکب خود را زین بست. به خاطر سوختاندن قربانی مقداری چوب را شکستاند و بالای مرکب بار کرد. بعداً با دو نوکر و پسر خود به سرزمین موریا حرکت کرد. بعد از سه روز سفر آن کوه را از دور دید، که ﷲ ﷻ برایش نشانی کرده بود. برای نوکران گفت: شما در اینجا با مرکب بمانید. من و پسرم به کوه بالا میشویم. در آنجا به ﷲ ﷻ قربانی میکنیم و بعداً بر میگردیم.
ابراهیم ﵇ چوبهای سوخت را بر شانه های پسرش گذاشت. خودش مواد در دادن آتش و چاقو را گرفت و حرکت کردند. در راه پسر به پدر خود گفت: ای پدر جان!
ابراهیم ﵇ گفت: بلی پسرم، گوش میکنم.
وی ﵇ گفت: ما به خاطر سوختاندن قربانی مواد در دادن آتش و چوب داریم، ولی حیوان کجاست؟
ابراهیم ﵇ فرمود: پسرم! ﷲ تعالی خودش آماده خواهد ساخت.
سپس به حرکت خود ادامه دادند.
وقتیکه در آن جای انتخاب شده رسیدند، که ﷲ ﷻ برایش نشانی کرده بود، ابراهیم ﵇ چند دانه سنگ را یکی بالای دیگر گذاشت، تا جایی برای تقدیم قربانی بسازد. پسر خود را محکم بست و در مکان قربانی بالای چوب خواباند. سپس چاقو را گرفت، تا وی ﵇ را حلال کند. ناگهان از طرف آسمان یک فرشته بالایش صدا کرد: ابراهیم! ای ابراهیم!
وی ﵇ گفت: لبیک! من حاضر هستم.
صدای الهی آمد: به پسر دست دراز مکن، که حلالش کنی! به هیچ صورت برایش ضرر پیش نکنی. حال برایم ثابت شد، که از من میترسی، چونکه پسر نازدانه و یگانه وارث خود را نیز از من دریغ نکردی.
بعد از این ابراهیم ﵇ سر خود را بالا کرد، دید که در همانجا نزدیک یک قُچ است، که شاخهایش در میان بته های به هم پیچیده گیر مانده است. قُچ را آورد و آنرا بجای پسر خود قربانی کرد. سپس آن کوه را به نام «ﷲ ﷻ هر چیز را آماده میسازد» نامید و تا امروز مردم میگویند: «بالای این کوه ﷲ ﷻ هر چیز را آمده میسازد.»
فرشته بار دیگر از آسمان به ابراهیم ﵇ فرمود: ای ابراهیم! این فرمان ﷲ ﷻ را بشنو: از اینکه تو فرمانبرداری مرا کردی و پسر و یگانه وارث خود را دریغ نکردی، پس به ذات خود قسم میکنم، که من بر تو برکات خود را نازل میکنم و نسل ترا مانند ستاره های آسمان و ریگ ساحل بحر زیاد میکنم. نسلت بالای دشمنان شان تسلط و کامیابی حاصل خواهد کرد و توسط نسل تو، تمام اقوام دنیا برکت حاصل خواهند کرد، از خاطریکه تو امر مرا بجا کردی.
سپس ابراهیم ﵇ و پسرش از کوه پایین شدند، و با نوکران دوباره به بیر شبع رفتند. ابراهیم ﵇ در آنجا به زنده گی خود ادامه داد.