حضرت ابراهیم ﵇
ﷲ ﷻ به اِبرام ﵇ وعدۀ برکت میدهد
این قصۀ حضرت ابراهیم ﵇ است، که در اوایل نامش «اِبرام» بود. پدر اِبرام ﵇ تارَخ نام داشت. اِبرام ﵇ دو برادر داشت، که ناحور و هاران نام داشتند. هاران پدر لوط ﵇ بود. تارَخ هنوز زنده بود، که هاران در منطقۀ آبایی خود «اورِ کلده» وفات کرد. ناحور با دختری به نام مِلکا ازدواج کرد و اِبرام ﵇ با دختری به نام سارای، ولی سارای نازا بود و حامله نمیشد. تارَخ پسر خود اِبرام ﵇، عروس خود سارای و نواسۀ خود لوط ﵇ را از شهر اورِ کلده به طرف سرزمین کنعان حرکت داد، اما نارسیده به آنجا در شهر حَران سکونت اختیار کردند. تارَخ به عمر دو صد و پنج سالگی وفات کرد.
روزی ﷲ ﷻ به اِبرام ﵇ فرمود: ای اِبرام، از این وطن برو. خانوداۀ پدرت و تمام خویشاوندانت را بگذار و به جای برو که من برایت نشان میدهم. من از تو یک قوم بزرگ میسازم. بالایت برکات نازل میکنم و نامت را بلند میسازم، تا برای دیگران مایۀ برکت بگردی. هر آن کسیکه خیر ترا بخواهد، بالای او فضل و برکت من نازل خواهد شد، ولی هر آن کسیکه ترا به حقارت ببیند، وی را لعنت خواهم کرد. تمام اقوام دنیا به واسطۀ تو برکت به دست خواهند آورد.
اِبرام ﵇ هم مطابق امر ﷲ ﷻ از حَران هجرت نمود و برادرزادۀ وی لوط ﵇ نیز همراهش رفت. عمر مبارک اِبرام ﵇ هنگام رفتن از حَران هفتاد و پنج سال بود. خانم خود سارای، برادرزاده اش لوط ﵇ و تمام نوکران و اموالی را که در حَران به دست آورده بود، بسوی کنعان حرکت داد. رفته – رفته به کنعان رسیدند. آنجا به جایی به نام شکیم رفتند و کنار بلوط بزرگ «موره» مسکن گزین شدند. آن وقت در این سرزمین کنعانیان میزیستند، ولی ﷲ ﷻ اِبرام ﵇ را به دیدار خود مشرف ساخت و برایش فرمود: ای اِبرام، این سرزمین را به نسل و اولادۀ تو خواهم داد.
در شکرانۀ این دیدار اِبرام ﵇ در آنجا به ﷲ ﷻ جایی برای تقدیم قربانی ساخت.
سپس از شکیم کوچ بار نمود و به آن منطقۀ کوهستانی کوچ کرد، که در مشرق قریۀ «بیت ئیل» موقعیت داشت. آنجا در جایی خیمه زد، که طرف غربش بیت ئیل و طرف شرقش قریۀ «عای» موقعیت داشت. در اینجا نیز جایی برای تقدیم قربانی ساخت و عبادت ﷲ ﷻ را ادا کرد. بعد از آن اِبرام ﵇ دوباره کوچ بار نمود و در کنعان جنوبی با توقف پی هم کوچ میکرد.