حضرت نوح 

پایان طوفان

ﷲ ﷻ بر نوح ﵇ و مخلوقات موجود در کشتی رحم کرد. چشمه های زیر زمین را بند کرد، باران را ایستاد کرد و یک باد را مقرر کرد، تا آب رو به خشک شدن برود. آب آهسته آهسته کم میشد، تا به روز یک صد و پنجاهم کشتی در کوه های «آرارات» بالای یک کوه ایستاد شد. بعد از این، آب دیگر هم رو به کم شدن بود، تا به تاریخ اول ماه دهم قله های کوه ها آشکار شد.

چهل روز بعد نوح ﵇ کلکین کشتی را باز کرد و یک زاغ را رها کرد. زاغ اینسو و آنسو پرواز میکرد. تا وقتیکه آب در روی زمین بود، به این کار ادامه داد. سپس نوح ﵇ یک کبوتر را رها کرد. آن هم اینسو و آنسو پرواز میکرد، تا ببیند، که آب خشک شده است یا خیر. قسمیکه آب روی زمین بود، کبوتر جای خشک برای نشستن پیدا نکرد. دوباره به کشتی برگشت. نوح ﵇ دست خود را دراز کرد و به کشتی داخلش کرد. بعد از هفت روز انتظار بار دیگر کبوتر را رها کرد. این بار کبوتر هنگام شام در حالی برگشت که در نولش یک برگ سبز زیتون بود. این را دیده نوح ﵇ دانست، که آب بسیار کم شده است. پس بعد از یک هفته انتظار، نوح ﵇ یک بار دیگر کبوتر را رها کرد، اما این بار بر نگشت.

به تاریخ اول ماه اول، که نوح ﵇ ششصد و یک ساله بود، آب از روی زمین خشک شده بود. زمانیکه نوح ﵇ بام کشتی را باز کرد، دید که سطح زمین خشک شده است. الی تاریخ بیست و هفت ماه دوم، زمین به طور کامل خشک شد.

در این وقت ﷲ ﷻ به نوح ﵇ فرمود: ای نوح! حال تو با خانواده ات از کشتی پایان شو. همینطور پرنده گان، حیوانات زمینی و خزنده گان را نیز با خود بکَش، تا بر روی زمین تولید مثل کنند و نسل خود را بیشتر سازند.

نوح ﵇ هم با خانم، پسران و خانمهای آنها از کشتی پایان شد. تمام حیوانات زمینی، پرنده گان و خزنده گان یکجا با وی ﵇ به ترتیب نوع خود بیرون شدند.

 << قبلی  |  بعدی >> 

فهرست