حضرت ابراهیم

هجرت اِبرام به مصر

در این وقت در کنعان قحطی شدید آمد. از این رو اِبرام ﵇ به طرف مصر حرکت کرد، تا در آنجا مهاجر شود. زمانیکه به سرحد مصر نزدیک شد، به خانم خود سارای گفت: ای خانم! من میدانم که تو بسیار مقبول هستی. وقتیکه مصریان زیبایی ترا ببینند و به این بفهمند، که من شوهرت هستم، پس مرا خواهند کُشت و ترا زنده از پیشم خواهند برد. پس اگر در بارۀ من از تو پرسیدند، برای شان بگو که تو خواهرم هستی. پس آنها به خاطر تو با من رویۀ خوب خواهند کرد و زنده گیم در امان خواهد ماند.

زمانیکه اِبرام ﵇ و سارای وارد مصر شدند، مصریان دیدند، که سارای بسیار مقبول است. پس درباریان پادشاه احوال زیبایی وی را به پادشاه رساندند. او عساکر خود را فرستاد، تا این زن را به خانۀ وی بیاورند. آنها هم اِبرام ﵇ و سارای را نزد پادشاه آوردند. پادشاه با اِبرام ﵇ رویۀ بسیار خوب کرد و به خاطر سارای به او ﵇ گوسفندان، گاوها، مرکبها، شترها، غلامان و کنیزها را هدیه داد، ولی اینکه پادشاه میخواست خانم اِبرام ﵇ سارای را به خود بگیرد، ﷲ ﷻ وی و خانواده اش را به مصیبتهای سخت گرفتار ساخت. پس پادشاه اِبرام ﵇ را نزد خود خواست و به لهجۀ تُند گفت: این چی کار بود، که تو همراهم کردی؟ چرا برایم نگفتی، که او خانمت است؟ چرا وی را برایم خواهر خود معرفی کردی؟ از این خاطر ارادۀ عروسی را همراهش کرده بودم! خانم خود را بگیر و از اینجا برو!

بعد از این، پادشاه چند عسکر را مقرر کرد، تا اِبرام ﵇ همراه سارای و تمام دارایی و اموالش از مصر رخصت کنند.

<< قبلی  |  بعدی >> 

فهرست