حضرت داؤد ﵇
داؤد ﵇ در حق جبعونیان عدالت میکند
زمانیکه داؤد ﵇ برای بار دوم اختیارات پادشاهی را در دست گرفت، پس در این دوران قحطی آمد و این قحطی تا سه سال دوام کرد. داؤد ﵇ از دربار ﷲ تعالی درخواست رهنمایی کرد، پس ﷲ ﷻ برایش فرمود: این قحطی از بابت طالوت و خانوادۀ وی میباشد، زیرا آنها خون جبعونیان را ریختانده اند.
این جبعونیان بنی اسرائیل نبودند، بلکه از افراد باقیماندۀ کنعانیان بودند. سالهای قبل در زمانۀ یوشع بن نون ﵇ بنی اسرائیل با آنها قسم نکُشتن را کرده بودند، اما طالوت میخواست که تمام زمین از بنی اسرائیل شود، پس به نابود ساختن آنها اقدام کرد.
برای حل این مشکل داؤد ﵇ جبعونیان را خواست و از ایشان پرسید: من برای شما چی کرده میتوانم؟ آن ظلم که در حق شما شده است، آنرا چگونه برای تان جبران کرده میتوانم، تا خیرخواه قوم منتخب ﷲ ﷻ شوید؟
جبعونیان در جواب گفتند: این مسئله با طلا و نقره حل نمیگردد و برای ما این حق داده نشده است، که در بدل مرده گان خود کدام شخص بنی اسرائیلی را بکُشیم.
داؤد ﵇ فرمود: شما هر کاری را که از من بخواهید، من آنرا انجام خواهم داد.
آنها گفتند: طالوت بود که ارادۀ از بین بردن قوم ما را کرده بود و قتل عام را بالای ما آورده بود، تا از میان ما یک شخص هم در زمین اسرائیل نماند. پس از پسران وی هفت شخص را به دست ما بدهید. آنها را در جبعه شهر پدری طالوت اعدام خواهیم کرد، تا تقاضای انصاف برآورده شود.
داؤد ﵇ فرمود: درست است. خواست شما را میپذیرم.
داؤد ﵇ بخاطر آن قسم که در مقابل ﷲ ﷻ با یوناتان بن طالوت کرده بود، پسر یوناتان مریبعل را زنده گذاشت. اما دو پسر طالوت آرمونی و مفیبعل را که مادرش رِصفه بنت اَیه کنیز طالوت بود، به دست جبعونیان داد. همینگونه از دختر طالوت میرب پنج پسرش را به دست آنها داد. جبعونیان این هفت شخص را در سر کوه اعدام کردند. این واقعه به روزهای نخست درو جو واقع شد.
سپس رِصفه بنت اَیه یک تکۀ کرباس را گرفت، نزدیک مرده ها بالای یک سنگ هموار کرد و تا اخیر فصل درو همانجا باقی ماند. در این جریان از طرف روز پرنده گان و از طرف شب حیوانات وحشی را نزدیک مرده ها نمیگذاشت.
وقتیکه به داؤد ﵇ خبر داده شد که رِصفه چی کرده است، پس نزد باشنده گان قریۀ یابیش جلعاد رفت و استخوانهای پادشاه طالوت و یوناتان را از ایشان گرفت. (در آن روز که در جنگ جِلبوع فیلیستینیان طالوت و یوناتان را کُشته بودند، جسدهای شان را به دروازۀ شهر بیت شان آویزان کرده بودند. سپس باشنده گان یابیش جلعاد از طرف شب آمده بودند و جسدهای آنها را با خود برده بودند.) داؤد ﵇ استخوانهای طالوت و یوناتان را دوباره آورد. استخوانهای آن هفت تن اعدام شده را نیز جمع کرد و آورد. سپس بالای نوکران خود امر کرد که استخوانهای طالوت، یوناتان و آن هفت تن دیگر را در مقبرۀ پدر طالوت یعنی در مقبرۀ قیش دفن کنید، که آن در زمین قبیلۀ بنیامین در قریۀ صیلع است.
نوکران هم امر پادشاه را بجا کردند و بعد از آن، خداوند ﷻ دعای داؤد ﵇ را قبول کرد و قحطی را به پایان رساند.