حضرت شموئيل 

فیلیستینیان صندوق عهد را به بنی اسرائیل برمیگردانند

صندوق عهد در زمین فیلیستینیان هفت ماه ماند. بالاخره فیلیستینیان بزرگان دینی و فالبینان شان را خواستند و از ایشان پرسیدند که با این صندوق چی کنیم؟ برای ما بگویید که چگونه آنرا دوباره به جای اصلی اش بفرستیم.

آنها برای شان گفتند: اگر دوباره فرستادن صندوق شان را میخواهید، پس خالی برای شان نفرستید، بلکه به خاطر جبران کردن خطای تان یک نذرانه را نیز همراهش بفرستید. سپس شما شفا خواهید یافت و خواهید دانست که خداوند چرا شما را به این عذاب گرفتار کرد.

مردم پرسیدند: برای جبران کردن خطای خود چگونه نذرانه را برای شان بفرستیم؟

آنها گفتند: نه تنها مردم عام به این عذاب گرفتار شده اند، بلکه پنج بزرگ فیلیستینیان هم به آن گرفتار شده اند. پس بخاطر نذرانه پنج شکل دانه و پنج شکل موش از طلا بسازید. این چیزها را برای تعظیم خدای بنی اسرائیل تقدیم کنید. شاید این عذاب را از سر ما، خدایان ما و از سرزمین ما دور کند. شما مانند فرعون و مصریان قلبهای تان را سخت نکنید! آیا به یاد ندارید که خداوند بالای شان عذابهای سخت نازل کرد، تا راضی شدند که بنی اسرائیل را از وطن خود رخصت کنند؟ پس شما یک گادی جدید بسازید. بعد دو گاو زچه را پیدا کنید، که تا حال به گردن شان یوغ انداخته نشده باشد و به گادی بستۀ شان کنید. چوچه های شان را از آنها جدا کنید و در خانه نگهدارید. سپس صندوق عهد را بالای گادی بار کنید و در پهلویش یک صندوقچه بگذارید، که شما در آن بخاطر جبران کردن خطای تان چیزهای ساخته شده از طلا را گذاشته خواهید بود. بعد از آن گادی را حرکت دهید. سپس میبینیم که گاوها به کدام طرف میروند. اگر از مرز زمین ما گذشتند و به طرف قریۀ بنی اسرائیل بیت شمش حرکت کردند، پس خواهیم دانست که نازل شدن این عذاب بزرگ بالای ما کار خدای بنی اسرائیل است. اما اگر گاوها به طرف دیگر حرکت کردند، پس خواهیم دانست که این کار خداوند ﷻ نبود و این مصیبت تصادفی بالای ما آمده است.

فیلیستینیان نیز همانطور کردند، طوریکه بزرگان دینی و فالبینان برای شان مشوره داده بودند. اینها دو گاو زچه را به یک گادی بسته کردند و چوچه هایش را در خانه از ایشان نگهداشتند. صندوق عهد و صندوقچۀ نذرانه را بالای گادی بار کردند. سپس گاوها مستقیماً به طرف بیت شمش حرکت کردند. اگرچه دنبال چوچه های خود صدا میکردند، اما از راه خود طرف دیگر نرفتند. بزرگان فیلیستینیان گادی را تا مرز قریۀ بیت شمش تعقیب کردند.

باشنده گان بیت شمش در دره گندم درو میکردند، که ناگهان صندوق عهد به نظر شان خورد. بسیار خوش شدند. گاوها به مزرعۀ مردی به نام یوشع رفتند و در کنار یک سنگ بزرگ ایستاد شدند. مردم آمدند، چوبهای گادی را شکستاندند، گاوها را در شکرانه ذبح کردند و گوشت شان را به ﷲ تعالی سوختاندند. از قبیلۀ لاوی چند نفر صندوق عهد و صندوقچۀ نذرانه را در بالای آن سنگ گذاشتند و در آن روز باشنده گان بیت شمش به ﷲ تعالی بسیار قربانی های سوخته را تقدیم کردند. پنج بزرگ فیلیستینیان این همه کارها را از دور تماشا کردند. سپس در همان روز دوباره به شهر عقرون برگشتند.

آن پنج دانۀ طلایی بر سر هر بزرگ فیلیستینی در نذرانه فرستاده شده بود. یعنی بر سر بزرگان شهرهای اشدود، غزه، اشقلون، جات و عقرون و پنج موش طلایی به سر آن پنج شهر فیلیستینی ساخته شده بودند، که آن پنج بزرگ بالای آن حاکم بودند. در بیت شمش آن سنگ کلان، که بالایش صندوق عهد گذاشته شده بود، حال هم در مزرعۀ یوشع قرار دارد و یادگار تمام این واقعات است.

آنجا هفتاد باشندۀ بیت شمش این جرأت را کردند، که داخل صندوق عهد ببینند. پس ﷲ ﷻ بالای شان قهر شد و آنها را کشت. از بابت این واقعه مردم بسیار ماتم گرفتند و گفتند: کی این توانایی را دارد که در حضور این خدای پاک ﷲ ﷻ ایستاده شود؟ ما این صندوق مقدس را کجا فرستاده میتوانیم؟

در اخیر مردم به قریۀ یعاریم این پیام را فرستادند، که فیلیستینیان صندوق عهد را برگشتانده اند. پس شما بیایید و آنرا ببرید!

پس باشنده گان یعاریم آمدند و صندوق عهد را به قریۀ خود بردند. در آنجا به خانۀ شخصی به نام ابیناداب آوردند که بالای یک تپه موقعیت داشت. پسر ابیناداب که ایلعازر نام داشت را به این وظیفۀ مقدس مقرر کردند، که خدمت صندوق عهد را بکند.

 << قبلی  | بعدی >>

  فهرست