حضرت موسی ﵇
عذاب ژاله
بعد از این ﷲ ﷻ به موسی ﵇ فرمود: صبح وقت نزد فرعون برو و برایش بگو که رب بنی اسرائیل ﷲ ﷻ فرموده است: قوم منتخب مرا بگذار که برود و عبادت مرا کند. این بار من بالای تو، درباریان و مردمت عذابهای خود را به شدت کامل نازل خواهم کرد. سپس خواهی دانست که در دنیا همتا و مانند من نیست! اگر میخواستم، به دست قدرتمند خود، تو و مردمت را توسط یک عذاب نیست و نابود میکردم، ولی شما را از این خاطر زنده نگهداشته ام، تا قدرت خود را برای تان نشان بدهم و در تمام زمین نام و شان خود را بدرخشانم. ولی حال هم تو بالای قوم منتخب من غرور میکنی و به آنها اجازۀ رفتن را نمیدهی. ببین، فردا چنان ژالۀ شدید خواهم باراند، که مثل آن در تاریخ مصر هیچ وقت نباریده باشد. از این خاطر به افراد خود امر کن که مواشی و مردم را از بیرون به داخل بیاورند. اگر کدام انسان یا حیوان بیرون بماند، پس زیر ژاله خواهد مُرد.
با شنیدن این حرف، در قلب بعضی درباریان فرعون ترس پیام الهی پیدا شد و آنان با عجله نوکران و حیوانات خود را به خانه داخل بردند، ولی درباریان دیگر به پیام الهی گردن ننهادند و نوکران و حیوانات خود را بیرون گذاشتند.
بعد ﷲ ﷻ به موسی ﵇ فرمود: عصایت را به طرف آسمان بگیر، تا در تمام مصر بالای انسانها، حیوانات و بته ها ژاله ببارد.
موسی ﵇ نیز عصایش را بطرف آسمان گرفت و ﷲ ﷻ بالای مصر ژاله، رعد و برق نازل کرد. در حالیکه رعد و برق بود، ژاله با بسیار شدت میبارید، که در تاریخ مصر چنین طوفان اتفاق نیفتاده بود. بیرون تمام انسانها، حیوانات و بته ها را ژاله زد و درختان را نیز تکه و پارچه کرد. یگانه جایی که از ژاله در امان بود، منطقۀ گوشن بود که بنی اسرائیل در آن ساکن بودند.
فرعون موسی و هارون ﵇ را نزد خود خواست و برای شان گفت: این بار قبول میکنم که گنهکار هستم. ﷲ ﷻ بر حق است و من و قوم من غلط هستیم. ما دیگر توان تحمل این ژاله و رعد و برق وحشتناک را نداریم. زود به ﷲ ﷻ دعا کنید، که این بلا را از سر ما دور کند. بعد شما را اجازه خواهم داد که بروید و دیگر مانع تان نخواهم شد.
موسی ﵇ فرمود: درست است، وقتیکه از شهر بیرون شدم، دستانم را به درگاه ﷲ ﷻ بلند خواهم کرد و ﷲ ﷻ ژاله و رعد و برق را به پایان خواهد رساند. سپس تو خواهی دانست که مالک زمین ﷲ ﷻ است! ولی برایم معلوم است که تا هنوز تو و درباریانت از خداوند ﷻ نمیترسید.
خلاصه اینکه موسی ﵇ از دربار فرعون رخصت شد. زمانیکه از شهر بیرون شد، برای تمام شدن طوفان دستان خود را به درگاه ﷲ ﷻ بلند کرد. ژاله، رعد و برق و باران کاملاً به پایان رسید. وقتیکه فرعون دید که طوفان به پایان رسیده است، با موافقۀ درباریانش این بار هم راه گناه را پسندید و سرکشی کرد. قلبش سخت شد و طوریکه ﷲ ﷻ از قبل فرموده بود، به بنی اسرائیل اجازۀ رفتن را نداد.