حضرت ابراهیم

ﷲ  با اِبرام عهد جدید میبندد

مدتی بعد از این واقعات ﷲ ﷻ به اِبرام ﵇ وحی نمود و فرمود: ای اِبرام! نترس. من مانند سپر از تو محافظت خواهم کرد و یک انعام بزرگ برایت خواهم داد.

اِبرام ﵇ گفت: یا ﷲ رب من! تا هنوز بی اولاد هستم. این انعام که تو برایم میدهی، برایم چی فایده میکند؟ تمام مال و جایدادم به غلام خانۀ من «ایلعازر دمشقی» به میراث خواهد ماند. تو برایم پسر نداده ای و یک غلام وارث من است!

ﷲ ﷻ برایش فرمود: هرگز نه! این غلام وارث تو نخواهد شد، بلکه یک پسرت وارثت خواهد شد.

سپس اِبرام ﵇ به امر ﷲ ﷻ بیرون رفت و ﷲ ﷻ برایش فرمود: ای اِبرام! به ستاره های آسمان نگاه کن. آیا حسابش کرده میتوانی؟ همینگونه نسل تو نیز بی شمار خواهد بود.

اِبرام ﵇ به این وعدۀ ﷲ ﷻ باور کرد و به همین اساس، ﷲ ﷻ وی ﵇ را در قطار صالحین و صادقین شمرد.

سپس ﷲ ﷻ فرمود: من ﷲ هستم، که ترا از شهر اورِ کلده به اینجا آوردم، تا این زمین را برایت بدهم و تو آنرا در اختیار خود بیاوری.

اِبرام ﵇ گفت: یا ﷲ رب من! به کدام علامه بدانم، که در اختیار خواهم آورد؟

ﷲ ﷻ فرمود: یک گوسالۀ سه ساله، یک بز سه ساله، یک قُچ سه ساله، یک قمری و یک کبوتر کم سن را به حضور من بیاور * .

اِبرام ﵇ نیز تمام این حیوانات را آورد. آنها را حلال کرد و سپس جز قمری و کبوتر هر کدامش را از سر تا پا دو حصه ساخت. حصه های دو جای شدۀ هر حیوان را روبروی همدیگر گذاشت. پرنده گان گوشت خوار، که بالای توته های گوشت مینشستند، او ﵇ آنها را میراند.

در وقت غروب آفتاب اِبرام ﵇ به خواب عمیقی فرو رفت و یک تاریکی هیبتناک بالایش آمد. در همین وقت ﷲ ﷻ برایش فرمود: نسل تو در یک وطن بیگانه مهاجر خواهد شد. آنجا چهارصد سال تحت ظلم و غلامی بیگانه گان زنده گی خواهد کرد، ولی در اخیر من به آن ملت ظالم جزا خواهم داد و نسل ترا با اموال و دولت زیاد از آنجا بیرون خواهم آورد. تو بعد از عمر زیاد به خیر چشم از جهان خواهی پوشید. چهارصد سال بعد از وفات تو، نسل تو دوباره به این سرزمین بر خواهد گشت، چون تا پایان آن مدت گناهان کنعانیان به اوج نخواهد رسید، که من به آنها جزا بدهم و این زمین را برای شما بسپارم.

سپس وقتی آفتاب به طور کامل پنهان شد و تاریکی بیشتر شد، ناگهان دو علامۀ نور ﷲ ﷻ در بین توته های گوشت ظاهر شد. یکی آن تندور بود، که دود زیادی ازش بیرون میشد و دیگرش مشعلی بود که آتش بر سر داشت. این دو چیز در بین دو توتۀ گوشت گذشت. با گذشت این علایم، ﷲ ﷻ با اِبرام ﵇ عهد و پیمان بست و فرمود: امروز من این زمین را، از سرحد مصر گرفته تا دریای فرات به نسل تو میدهم.

* از شواهد تاریخی معلوم میشود، که در کنعان و مناطق همجوار این رواج بود، زمانیکه دو طرف با هم عهد و پیمان بسته میکردند، پس حیوانی را ذبح میکردند و از سر تا پا به دو حصه تقسیم میکردند، توته هایش را مقابل همدیگر میگذاشتند و هر دو جانب از میان آن میگذشتند. هدف این عمل این بود که اگر پابند به این عهد و پیمان نماندم، پس مانند این حیوان دو توته شوم.

 << قبلی  |  بعدی >> 

فهرست