حضرت موسی

رفتن موسی و هارون نزد فرعون

بعد از آن موسی و هارون ﵇ نزد فرعون رفتند و برایش فرمودند: پادشاه صاحب! پیام رب بنی اسرائیل ﷲ ﷻ را بشنو که میفرماید: قوم منتخب من بنی اسرائیل را بگذار که به بیابان بروند، تا در آنجا مطابق حکم من عید را تجلیل کنند.

فرعون گفت: ﷲ کی است که من حرفش را قبول کنم و به بنی اسرائیل اجازۀ رفتن را بدهم؟ من نه ﷲ را میشناسم و نه بنی اسرائیل را میگذارم که بروند!

موسی و هارون ﵇ فرمودند: ما به دیدار خدای بنی اسرائیل مشرف شده ایم. پس به قوم ما اجازه بده که برای سه روز به بیابان برویم، تا به رب خود ﷲ ﷻ قربانی کنیم. اگر ما این عبادت را بجا نکنیم، پس ﷲ ﷻ ما را به بیماری مرگبار مبتلا خواهد کرد و یا ما را توسط کدام مهاجم از بین خواهد برد.

فرعون با قهر گفت: ای موسی و هارون! چرا مردم را از کار کشیده اید؟ در مصر بسیار بنی اسرائیل زنده گی میکنند و حرفهای شما فکر آنها را از کارهای شان منحرف کرده است. پس بروید و همه بنی اسرائیل را بگذارید که کار کنند.

از این رو به همان روز فرعون به آن ناظرین و آمرین که بالای بنی اسرائیل مقرر شده بودند، امر کرد: بعد از این برای بنی اسرائیل به خاطر خشت زدن، کاه آماده نمیکنید! آنها خود شان کاه پیدا کنند! ولی از آنها هر روز مانند گذشته خشت بخواهید. تعداد خشت روزانه باید به اندازۀ یک خشت نیز کم نشود. آنها بسیار مردم تنبل هستند. از همین خاطر برایم عذر و زاری کردند که برای ما اجازه بده تا برویم و به خدای خود قربانی کنیم. شما بالای آنها کارهای شاقه را بیشتر کنید، تا دوباره به حرفهای دروغین گوش ندهند.

ناظرین و آمرین هم نزد بنی اسرائیل رفتند و برای شان گفتند: شما حکم فرعون را بشنوید که میفرماید: بعد از این من بخاطر خشت زدن برای شما کاه آماده نمیسازم. شما بروید، کاه را از هر جایی که باشد پیدا کنید، ولی به اندازۀ گذشته از شما خشت میخواهم.

بنی اسرائیل در تمام مصر به تلاش کاه گشتند. ناظرین بالای آنها فشارهای زیاد می آوردند و مجبور شان میکردند که هر روز به همان اندازه خشت بزنند، که قبلاً با کاه میزدند. ناظرین مصری بنی اسرائیلیانی را که سرکاریگران گروه های کاری تعیین شده بودند، لت و کوب میکردند و میگفتند که چرا نسبت به گذشته اندازۀ خشت کم شده است؟

سرکاریگران گروه های کاری نزد فرعون رفتند و به عذر و زاری برایش عرض کردند: پادشاه صاحب! شما با مزدوران خود چرا چنین رفتار میکنید؟ برای ما کاه داده نمیشود، ولی باز هم ناظرین برای ما میگویند که خشت بزنید. آنها ما را لت و کوب میکنند، در حالیکه در این کار ما نه، بلکه مردم شما ملامت هستند!

فرعون با قهر گفت: شما تنبل هستید! از همین خاطر برایم گفتید: برای ما اجازه بده که برویم و برای ﷲ قربانی کنیم. حال بروید! به کارهای تان برگردید! برای شما کاه داده نمیشود، ولی هر روز مانند گذشته از شما خشت میخواهم.

سرکاریگران که این سخن فرعون را شنیدند، فهمیدند که ما دچار مصیبت بزرگی شده ایم. وقتیکه آنها از دربار فرعون بیرون شدند، با موسی و هارون ﵇ روبرو شدند که منتظر شان بودند. سرکاریگران گفتند: ﷲ ﷻ برای شما جزای اعمال تان را بدهد که ما را در نظر فرعون و درباریان لایق نفرت ساخته اید و بهانۀ کشتن ما را به دست شان داده اید!

با شنیدن این حرفها، موسی ﵇ به ﷲ ﷻ عرض کرد: یا رب! چرا بنی اسرائیل را به مصیبت گرفتار کرده ای؟ مرا به خاطر چی فرستاده ای؟ از وقتیکه پیام ترا به فرعون رسانده ام، وی بنی اسرائیل را دیگر هم آزار و اذیت کرده است و تو برای نجات آنان هیچ چیزی هم نکرده ای.

 << قبلی  | بعدی >>

  فهرست