حضرت یوسف ﵇
یوسف ﵇ به مصریان غله جات میدهد
قحطی روز به روز رو به افزایش بود. مردم مصر و کنعان از بابت گرسنگی بسیار رنج میبردند. مردم تمام پول خود را برای خرید غله مصرف کردند و یوسف ﵇ تمام آن پول را جمع کرده در خزانۀ شاهی انداخت. زمانیکه پول مردم مصر و کنعان رو به خلاصی شد، نزد یوسف ﵇ آمدند و برایش گفتند: ما پول دیگر نداریم که غله خریداری کنیم. به ما خوراک بدهید. اگر نه، از گرسنگی خواهیم مُرد.
یوسف ﵇ فرمود: اگر پول ندارید، پس حیوانات تان را بیاورید و در بدلش برای تان غله خواهم داد.
مردم نیز همانگونه کردند. اسپها، گوسفندان، بزها، گاوها و مرکبهای خود را به یوسف ﵇ آوردند و او ﵇ در بدلش به آنها غله داد. یک سال مکمل با مردم چنین تبادله میکرد. زمانیکه این یک سال تمام شد، مردم دوباره نزد یوسف ﵇ آمدند و گفتند: ای بادار ما! واضح برای تان میگوییم، حال نه پول داریم و نه مواشی. تمامش از شما شد. بغیر از جان و زمین، دیگر چیزی برای ما باقی نمانده است. حال ما و زمینهای ما را خریداری کنید، تا از گرسنگی نمیریم. ما جان و زمینهای خود را در اختیار پادشاه میدهیم، اما به ما تخم غله جات بدهید تا نمیریم و زمینهای ما خراب نشود.
همانطور که قحطی بسیار سخت بود، تمام مردم مصر مجبور بودند تا خود و زمینهای خود را بالای پادشاه بفروشند. خلاصه اینکه یوسف ﵇ تمام زمینهای مصر را به پادشاه خریداری کرد و تمام مصریان را نیز در مقابل پول غلام پادشاه ساخت. فقط آن زمینها را نخرید، که از بزرگان مذهبی بود، چون پادشاه به آنها خوراک رایگان میداد. پس از این رو آنها محتاج نبودند، که زمینهای خود را بفروشند.
یوسف ﵇ به مردم فرمود: من امروز شما و زمینهای تان را به پادشاه خریداری کردم. حال برای تان تخم غله جات میدهم تا آنرا در زمین کشت کنید. زمانیکه حاصلات زمین را گرفتید، حصۀ پنجم آنرا به پادشاه می آورید و متباقی را نزد خود به خاطر کشت و نفقۀ عیال و اولاد تان نگهداری میکنید.
مردم گفتند: ای بادار! شما زنده گی ما را نجات داده اید. نظر نیک شما بالای ما باشد! راضی هستیم که خود را منحیث غلام به پادشاه تسلیم کنیم.
بعد از آن یوسف ﵇ در تمام مصر حکم صادر کرد تا تمام مردم حصۀ پنجم حاصلات خود را به پادشاه بدهند، ولی زمینهای بزرگان مذهبی مصر از این حکم معاف بودند. این حکم تا حال در مصر عملی میشود.