حضرت موسی ﵇
نزول منّ و بودنه از آسمان
بنی اسرائیل از ایلیم حرکت کردند و به طرف بیابان سین رفتند، که در بین ایلیم و کوه سینا موقعیت داشت. رفته – رفته تا یک ماه بعد از خروج آنها از مصر به این بیابان رسیدند. این روز روز پانزدهم ماه دوم بود. آنجا دوباره بنی اسرائیل به موسی و هارون ﵇ شکایت کردند و گفتند: کاش خداوند ما را همانجا در مصر میکشت. آنجا دیگهای ما از گوشت پُر بود و شکم سیر غذا میخوردیم، اما شما ما را به این بیابان آورده اید، تا از گرسنگی بمیریم.
در این وقت ﷲ ﷻ به موسی ﵇ فرمود: حال برای همۀ تان از آسمان غذا خواهم باراند. هر روز هر فرد تان باید بیرون برود و هر اندازه خوراک که بخاطر همان روز ضرورت باشد، جمع کند. به این ترتیب من آنها را امتحان میکنم، که از احکامم اطاعت میکنند یا خیر. به روز ششم هفته هر شخص دو چند خوراک جمع و پخته کند.
موسی و هارون ﵇ به مردم فرمود: همین شام، شما یقین خواهید کرد که شما را ﷲ ﷻ از مصر کشیده است. فردا صبح شان و قدرت خداوند متعال را خواهید دید، زیرا ﷲ ﷻ شکایات تان را شنیده است. اما این شکایات بر خلاف ما هر دو نبود، بلکه بر خلاف ﷲ ﷻ بود! ما کی هستیم که شما بر خلاف ما سخن بگویید؟
سپس موسی ﵇ افزود: امروز شام خداوند متعال از آسمان برای تان گوشت و صبح نان نازل خواهد کرد، زیرا ﷲ ﷻ شکایات تان را شنیده است. یک بار دیگر میگویم که ما هر دو کی هستیم، که بر خلاف ما سخن بگویید؟ شکایات تان بر خلاف ما نه، بلکه بر خلاف ﷲ ﷻ بود.
سپس موسی ﵇ به هارون ﵇ فرمود: به تمام بنی اسرائیل بگو که خود را در حضور ﷲ ﷻ حاضر کنند، زیرا ﷲ ﷻ شکایات آنها را شنیده است.
وقتیکه هارون ﵇ این سخن را به مردم رساند، آنها روی خود را به طرف بیابان دور دادند و در بین ابر قدرت و شان ﷲ ﷻ را دیدند.
سپس ﷲ ﷻ به موسی ﵇ فرمود: من شکایات بنی اسرائیل را شنیده ام. حال برای شان بگو که شما هر شام گوشت خواهید خورد و هر صبح توسط نان سیر خواهید شد. آن وقت خواهید دانست، که من رب شما ﷲ هستم!
در آن شام بسیار بودنه ها آمدند و زمین چهار اطراف خیمه ها را فرش کردند. صبح بالای زمین شبنم افتیده بود. وقتیکه آن شبنم خشک شد، زمین توسط چنان توته های نازک پنهان بود، مانند توته های نازک یخ. با دیدن این حالت، بنی اسرائیل با همدیگر گفتند: این چی است؟ زیرا آنها قبلاً این را ندیده بودند.
موسی ﵇ به آنها فرمود: این همان خوردنی یی است که ﷲ ﷻ برای تان داده است. امر الهی است که هر خانواده به اندازۀ ضرورت روزانه اش از آن جمع کند، یعنی برای هر عضو خانواده تقریباً یک چارک.
بنی اسرائیل نیز همانگونه کرد. کسی زیاد جمع کرد، کسی کم، ولی وقتیکه اندازه اش کردند، هر کس به اندازۀ ضرورت خوراک کافی داشت. کسیکه زیاد خوراک جمع کرده بود، مواد اضافی برایش باقی نماند و کسیکه کم جمع کرده بود، برایش کافی بود. همه به اندازۀ ضرورت شان جمع کرده بودند.
سپس موسی ﵇ به مردم فرمود: از این خوراک هیچ چیزی هم تا فردا باقی نگذارید!
ولی بعضی مردم به حرف موسی ﵇ گوش نگرفتند و مقداری از غذا را تا فردا نگهداشتند. در نتیجه غذا گنده شد، کِرم گرفت و بسیار بوی بد میداد. از سبب این نافرمانی، موسی ﵇ بالای ایشان بسیار قهر شد. بنی اسرائیل نام این غذا را «منّ» نهاد، که معنایش است «این چی است؟». شکل آن مانند تخم گشنیز، رنگش سفید و همچو عسل شیرین بود. سپس موسی ﵇ به مردم فرمود: ﷲ ﷻ فرموده است: از این منّ تقریباً یک چارک را در یک ظرف بگیرید، تا برای نسلهای آینده به عنوان یادگار بماند. با دیدن این منّ به یاد شان خواهد آمد، که من شما را بعد از بیرون کردن از مصر چگونه در بیابان با غذا سیر ساخته بودم.
موسی ﵇ به هارون ﵇ فرمود: یک ظرف را بگیر و یک چارک منّ را در آن بینداز. سپس در حضور ﷲ ﷻ بگذار، که برای نسلهای آینده بماند.
هارون ﵇ هم همانگونه امر الهی را بجا کرد، طوریکه موسی ﵇ برایش فرموده بود.